گفت‌وگوی اختصاصی با افشین قطبی، مربی تیم تازه‌تأسیس Vancouver FC

علیرضا فدایی – ونکوور

تعداد مربیان فوتبال ایرانی‌تباری که در سطح بین‌المللی کار کرده‌اند، زیاد نیست. پس به‌عنوان نویسندهٔ ورزشی وقتی یکی از آن‌ها را می‌توانی حضوری ملاقات کنی و با وی مصاحبه کنی، فرصت را از دست نمی‌دهی.

آقای افشین قطبی در کشورهای آمریکا، ژاپن، چین، کرهٔ جنوبی و ایران در سطوح باشگاهی و ملی کار کرده است. وی که در نوجوانی به آمریکا مهاجرت کرد، بیش از چهار دهه مشغول مربیگری است و حالا مربیگری تیم تازه‌تأسیس Vancouver FC را بر عهده دارد.

پس از یکی از جلسات تمرین تیم و با هماهنگی قبلی به ورزشگاه واقع در شهر لنگلی رفتم. آقای قطبی فرد بسیار مؤدب و باوقاری‌اند که از گفت‌وگو با ایشان واقعاً لذت بردم. گفت‌وگویی که حدود نیم‌ساعت به طول انجامید و خلاصهٔ آن از نظرتان می‌گذرد.

ای کاش فرصت بیشتری برای گفت‌وگو داشتم. در بین این همه مصاحبه که در این‌همه سال انجام داده‌ام این گفت‌وگو را به خاطر خواهم داشت. برای این جنتلمن فوتبال ایران آرزوی موفقیت و سلامتی دارم و امیدوارم دوستداران فوتبال از وی حمایت کنند.

* * * * *

شما پیش از این در سطح مربی و کمک‌مربی با تیم‌های ملی کار کرده‌اید. باید قبول کنیم که این باشگاه کوچک‌تر از تیم‌های سابقی است که با آن‌ها همکاری داشته‌اید. تجربهٔ شما تا به‌حال چگونه بوده است؟

با هر تیمی که کار کرده‌ام، بالا و پایین و نقاط مثبت و منفی وجود داشته است. همیشه سعی کرده‌ام با دنیا و شرایط هماهنگ شوم و بیشترین و بهترین تأثیر را بگذارم. کانادا کشور خوبی است که از اقوام و ملیت‌های مختلف در آن با آرامش زندگی می‌کنند و اینکه تیمی را از ابتدا بسازید و هدایت کنید، بسیار جذاب و جالب است. در عین حال چالش‌هایی هم وجود دارد ازجمله نداشتن آکادمی تربیت بازیکنان جوان و محدودیت انتخاب بازیکن که برای پیوستن به تیم در دسترس باشد. به‌جای دو سال فقط چند ماه وقت داشتیم که یا از بین بازیکنان آماتور یا نوجوانان تیم انتخاب کنیم. ما نه استادیوم داشتیم و نه حتی دفتر، و کارکردن در چنین پروژه‌ای نیاز به صبوری زیادی دارد. ولی همین تجربه را جذاب و چالش‌برانگیز می‌کند و من هم در این سن و با این تجربه هنوز می‌توانم بهتر شوم و یاد بگیرم.

جالب است که در چند کشور دست‌اندرکار رشد فوتبال در آن‌ها بوده‌اید. از این تجربیات برای ما بگویید و اینکه آن را چطور با کانادا مقایسه می‌کنید؟

همان‌طور که می‌دانید، فوتبال بازی‌کردنِ من از خیابان‌های ایران شروع شد. زمانی که به آمریکا نقل مکان کردیم، لیگ ساکر آمریکای شمالی هنوز در جریان بود و تعدادی از بزرگ‌ترین بازیکنان تاریخ فوتبال مانند پله، کرایف و بکن بائر در آن بازی می‌کردند. متأسفانه چون کار پایه‌ای و اصولی نشده بود، با بازنشستگی این بازیکنان تب فوتبال هم فروکش کرد و در نهایت این لیگ ورشکست شد. تنها جایی که در آمریکا برای بازی ماند، دانشگاه‌ها بودند که من در دانشگاه مشغول تحصیل در رشتهٔ مهندسی و همچنین بازی و مربیگری بودم. با برگزاری جام جهانی ۱۹۹۴ دور جدیدی از علاقه و برنامه‌ریزی در فوتبال این کشور شروع شد. فوتبال کره و ژاپن هم با برگزاری جام جهانی در کشورشان وارد دوران جدیدی شدند و سال‌هاست تعداد زیادی از بازیکنان این کشور در لیگ‌های اروپایی بازی می‌کنند. 

وقتی به ژاپن رفتم، فوتبال ژاپن خیلی محافظه‌کارانه بود و هجومی نبود، و من سعی کردم این تحول را ایجاد کنم. در باشگاه چند بازیکن بالای سی سال را کنار گذاشتم و جوان‌گرایی کردم.

در چین هم سرمایه‌گذاری زیادی شد. حتی در ایران هم سعی کردم با برنامه‌ریزی و اصولی کار کنم. هر وقت می‌خواهید کار جدیدی شروع کنید، با مقاومت مواجه می‌شوید. خیلی خوب بود که به ایران رفتم و انگار با اصل و ریشهٔ خودم دوباره پیوند پیدا کردم. به دیگران هم توصیه می‌کنم که به سرزمین مادری خود بروند چرا که این تجربه آن‌ها را کامل می‌کند.

در کنار همهٔ این تجارب متأسفانه رویدادهای اسفناکی هم پیش آمد مانند زلزله و توفان بزرگ در ژاپن و همه‌گیری کرونا در دنیا که من را به‌عنوان یک انسان کامل‌تر کرد.

کانادا هم چالش‌های خود را دارد. تعداد مدارس فوتبال که بتوان از آن‌ها بازیکن جلب کرد زیاد نیستند. محبوبیت این ورزش هنوز جای رشد دارد و علی‌رغم پهناوربودن این کشور فقط یازده تیم حرفه‌ای در آن وجود دارد. در عین حال فکر می‌کنم با میزبانی جام جهانی که در سه سال آینده خواهد بود، توجه و سرمایه‌گذاری زیادی جذب فوتبال خواهد شد. همچنین این شهر جامعهٔ ایرانی بزرگی دارد و نیز تعداد زیادی چینی، کره‌ای و ژاپنی. احساس می‌کنم هر جا بوده‌ام بخشی از آن جامعه همراه من است.

بله دقیقاً، من فکر می‌کنم اگر جامعهٔ فوتبال‌دوست ایرانی‌-کانادایی بداند که شما مربی این تیم هستید، توجه ویژه‌ای به این تیم بکند. نظر شما چیست؟

من فکر می‌کنم به‌خاطر تصویری که سال‌هاست از رسانه‌های بین‌المللی در مورد ایران نشان داده شده، ایرانی‌های همه‌جای دنیا با چالش‌های خاصی روبه‌رو هستند و باید با تبعیض‌ها و مشکلات بسیار دست‌و‌پنجه نرم کنند. پس چه خوب است که همه از هم حمایت کنیم.

وقتی در ژاپن مربیگری می‌کردم، ایرانیان زیادی با چشم گریان پیش من می‌آمدند و از من تقدیر می‌کردند که به‌نحوی اعتبار جامعهٔ ایرانی را با مربیگری یک تیم سطح بالا ترقی داده‌ام. اغلب آن‌ها در مشاغل ابتدایی و کم‌درآمد مشغول بودند و به‌ وجود یک ایرانی افتخار می‌کردند.

با توجه به اینکه در کشورهای قدرتمند مثل کرهٔ جنوبی و ژاپن کار کرده‌اید، فکر می‌کنید ایران هیچ‌وقت دیگر شانس قهرمانی در آسیا را داشته باشد؟

فکر می‌کنم علاقه و استعداد فراوانی داریم ولی زیرساخت و مدیریت خیر، و وقتی سیاست وارد ورزش می‌شود، کار مشکل‌تر هم می‌شود و این فقط مختص ایران نیست. عربستان سعودی هم با این‌همه هزینه‌کردن مقاصد سیاسی مختلفی دارد.

اگر بخواهید فوتبال کشورهایی را که در آن‌ها کار کرده‌اید با یک کلمه تعریف کنید، چه کلمه‌ای انتخاب می‌کنید؟ من یکی یکی نام می‌برم و شما بگویید:

ایران: پرحرارت و شیفته

ژاپن: سازمان‌یافته

کرهٔ جنوبی: عصبانی

چین: هرج‌و‌مرج

چرا هرج و مرج؟ چه جالب، بیشتر توضیح بدهید!

آن‌ها هزینه زیادی کرده‌اند و می‌خواهند خیلی سریع به مقاصدی برسند. تعداد زیادی افراد غیرفوتبالی‌اند که بستگان و آشنایان خود را هم وارد کرده‌اند. آن‌ها دنبال نتیجهٔ سریع‌اند و برنامهٔ طولانی و فلسفهٔ خاصی ندارند.

آمریکا: آینده و بازاریابی

کانادا: پتانسیل

بزرگ‌ترین افتخار شما به‌عنوان یک مربی چیست؟

شاید بگویم قهرمانی با تیم پرسپولیس آن هم در شرایط سختِ آن‌موقع و نبود امکانات، ولی باید بگویم بزرگ‌ترین افتخار هر مربی شاغل‌بودن اوست. اگر بدانید که چه تعداد پست محدودی برای این کار وجود دارد و چه تعداد زیادی بازیکن هر سال بازنشسته می‌شوند و می‌خواهند مربی بشوند، می‌فهمید چه کار سختی است. من افتخار می‌کنم که از چهارده‌سالگی به‌مدت چهل و پنج سال از راه پرداختن به علاقه‌ام توانسته ام امرار معاش کنم.

در پایان چه پیامی برای ایرانیان دارید؟

من خودم مهاجر بوده‌ام و چالش‌های مهاجرت را می‌دانم. به همهٔ ایرانیان می‌گویم که میان‌بری برای موفقیت وجود ندارد و فقط باید با خودتان صادق باشید و سخت کار کنید. من هر روز تحت تأثیر محبت آن‌ها قرار می‌گیرم چرا که مرا می‌شناسند و به سمت من می‌آیند و با من خوش‌و‌بش می‌کنند.

با سپاس از وقتی که برای این گفت‌وگو گذاشتید.

ارسال دیدگاه